مدتی بود ننوشته بودم.امتحان،درسها،کار،بیماری و... همه اینها دست به دست هم دادند تا اینجا به روز نشود
امتحانها که تمام شد همین امروز آخریش بود؛ کار که همیشه هست و چه خوب که هست و اما بیماری،خدا به سر کسی نیاره بیچاره شدم
بگذریم
چند سال پیش -قبل از این که تصمیم بگیرم و مستقل زندگی کنم-به راحتی دوست پیدا میکردم بدون اینکه نگران چیزی باشم اما وقتی تعداد دوستهایم را از آن سالها تا الان مقایسه میکنم به یکی دو نفر برمیخورم که خیلی هم ارتباط نزدیکی با آنها ندارم دوستیهای قبلی ام نسبت به الان پابرجاتر است
واقعا مشکل چیست ؟آدما دارند از هم دور میشوند یا بحث دیگریست از این وضعیت ناراحتم و ناراحت تر میشم وقتی نسل قبل از خودم را میبینم که ارتباط هایشان پابرجاست و هنوز هم اراده کنند دوست دارند
سلام
وبلاگ جالبی داری و به نکات خوبی اشاره داشته اید
تازه ترین اخبار پیرامون آذربایجان را ٬هم ازما بخواه
خداحافظ شماموفق باشید
سلام
مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب
خداحافظ وموفق باشی
سلام عرض شد سرکار خانم
اول اینکه خوشحالم که امتحانات تموم شده
دوم اینکه باز هم خوشحالم که در اون سرما هنوز زنده ای
و بیماری هنوز از پای درت نیورده
.
.
در مورد دوستی حکایت بسیار زیاده
.
میدونی برای من کیفیت تو رفاقت خیلی مهمتر از کمیت است
یعنی الان که نگاه می کنم میبینم 4 تا دوست درست و حسابی دارم خیلی احساس بهتری دارم تا اون موقعی که یک سیاه لشکر پشتم بود ..و در واقع کسی نبود....
آدم وقتی سنش کمه ..همون دوران کودکی رو حساب کن
هدف از دوستی ما چی بود این که با یکی دوست شیم که باهاش لیله بازی کنیم یا با هم تو پارک پفک نمکی بوخوریم.
.
خوب درسته هرچی سن آدم بالاتر میره شناختش نسبت به چامعه و آدم های اون بیشتر میشه
و وقتی خستگی و مشکلات شخصی با این باور قاطی شه که که انسانها یی در جامعه هستند که از شرایط شخصی سوءاستفاده می کنند ، قصد بالا رفتن از نردبان امکاناتت رو دارن...........................
.شرایطی میشه مثل شرایط تو
.
حالا که چه باید کرد اون خودش داستانی داره...........