با بچه های دانشگاه قرار گذاشته بودیم هفته ای یک بار شام بیرون برویم .به خاطر شرایط کاری نمی توانم هر هفته همراهشان باشم امروز الهام ـ دوستم ـ با فحش و بد و بیراه دعوتم کرد که حتما بروم .مدتیست اوضاع معده ام به هم ریخته البته این قضیه در خانواده ما تا حداقل سه نسل قبل مسئله جدیدی نیست و اگر معده کسی در خانواده ما سالم باشد عضو خانواده بودنش بحث برانگیز است؛به همین خاطر برای شام از بچه ها عذر خواستم و گفتم برای نیم ساعت می آیم چهار هفته ای میشد ندیده بودمشان از اینکه رفتم پشیمان شدم و تصمیم گرفتم دیگر اینکار را نکنم .تنها فردی که در جمع ما سر کار می رود منم دغدغه های من با آنها فرق میکند من هم تقریبا حرفهایشان را نمی فهمم.این مسئله خیلی برایم گران تمام شد که بین هم سن و سالهای خودم و دوستهای چهارساله ام احساس کسالت کردم و درک حرفهایشان برام ممکن نبود
سلام مریم جون ...
دوستیهای ایام مدرسه و دوره دانشگاه با دوستی بعد از این
دوره ها خیلی فرق می کنه ...
افکار و رفتار همه عوض میشه و احساس می کنی انگار برای
اولین بار اونا رو می بینی ...
خودت ناراحت نکن عزیزم همه اینجور هستن ...
موفق باشی
در پناه حق
(انتقاد) سلام مریم عزیز چرا وبلاگ شما فعال نیست و دیر بروز میشه؟؟؟ ( به قول خدمون هر وقت حال کنی مینویسی)
با آرزوی موفقیت و شادی برای شما
با الهام بیرون میری انتظار داری درکش کنی؟
دیونه ها خوبن؟ سلام بهشون برسون
دلم براتون تنگ شده
تنبلی !! ولی شما قلم بدی نداری بیشتر بنویس منتظر پست های بعدیت هستم ( پیام خصوصی )